چکیده:
از نشانه هاى اهتمام ملاصدرا به قرآن، تفاسير او بر برخى سوره ها و آيات و نيز آثار ديگرى به نام هاى «اسرار آلايات» و «مفاتيح الغيب» است. همچنين استناد وى به آيات الهى در بسيارى از مباحث فلسفى و عرفانى اش مشهود است و از علائم توجه خاص او به حديث نيز، شرح بر اصول كافى و استناد به روايات در بسيارى از موضوعات تفسيرى و فلسفى مى باشد.
در اين مقاله سعى نگارنده بر اين است كه بيان و بررسى رواياتى مبادرت ورزد كه ملاصدرا را در تفسير خود از آيات قرآن كريم و در مجموعه تفسيرى خويش بدان ها استناد نموده است.
شايان ذكر اين كه آن مفسر گران قدر و حكيم فرزانه در قسمت هاى مختلف تفسير خود، جمعاً به حدود هزار و دويست حديث استناد، كرده است كه براساس استخراجى كه صورت گرفته، معلوم مى شود كه ديد وى در مراجعه به روايات وسيع بوده و در مراجعه به كتب حديث تفاوتى ميان منابع شيعه و سنى قائل نمى شده و در جاى مناسب خود، روايات مربوط به هر موضوع را مورد استفاده و استناد قرار مى داده است.
كليد واژهها: قرآن كريم، روايات، احاديث، ملاصدرا، تفسير، آيات.
از اين روست كه قرآن به حجيت كلام پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نيز تصريح مىكند و مىفرمايد: «ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا» (حشر /7) «آنچه را كه رسول (خدا)صلى الله عليه وآله وسلم براى شما آورده، بگيريد و از آنچه شما را نهى كرده، دورى بجوييد.»
بنابراين، كلام خداوند و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، دو منبع مهم و اصلى براى نيل به معارف الهى است و به تعبير ملاصدرا، نور و علم و حكمت، از چيزى جز چراغ نبوت، اقتباس نمى شود.1
او با اين عقيده خطاب به اهل علم مى گويد: پس تو اى عالم! تا وقتى آموخته هايت از چراغ نبوت اقتباس نشده باشد، عالم حقيقى نيستى؛ بلكه فقط در نام و به صورت مجازى، عالم هستى.2
با اين مقدمه، روشن مى گردد كه راه رسيدن به علوم حقيقى و حقيقت ايمان، قرآن و احاديث معصومانعليهم السلام است و به بيان صدرالمتألهين، علم اخروى از سه راه حاصل مى شود: قرآن، حديث و عملى كه به مقتضاى كشف صحيح باشد.3
وى بر اين باور است كه راههاى ديگر، آدمى را به اين مقامات نمى رساند و در اينباره چنين مى گويد:
«من در گذشته، زياد به بحث و تكرار و مراجعه و مطالعه كتب حكما و اهل نظر مشغول بودم، تا اين كه گمان كردم چيزى هستم؛ اما وقتى كمى چشم بصيرت پيدا كردم و به حال خود نگريستم، نفس خود را از علوم حقيقى و حقايق ايمانى كه فقط با ذوق وجدان حاصل مى شود، خالى ديدم؛ در حالى كه راه رسيدن به آن، امورى است كه در كتاب و سنت وارد شده؛ مثل شناخت خداوند و صفات او، نام هايش، كتاب هاى خدا و پيامبرانش و شناخت نفس و حالات آن، چگونگى برانگيخته شدن از قبر، حساب، ميزان، صراط، بهشت، آتش و امثال آن و امورى كه فقط با تعليم الهى شناخته مى شود و فقط با نور نبوت و ولايت آشكار مى گردد؛ و تفاوت بين علوم دانشمندان و علوم صاحبان بصيرت، مثل اين است كه كسى تعريف شيرينى را بداند و ديگرى شيرينى را چشيده باشد.»4
استناد به روايات براى تفسير قرآن
در اين قسمت، به بررسى رواياتى مى پردازيم كه صدرالمتألهين در تفسير قرآن خويش از آن ها استفاده كرده است:
ملاصدرا در برخى موارد با استشهاد به روايات، معناى لغوى برخى واژه ها را بيان كرده است. به عنوان نمونه، براى استفاده از لفظ «صلاة» به معناى اين روايت تمسك جسته است كه: «اذا دعى احدكم الى طعام فليجب، فان كان صائماً فليصلّ».5 «هرگاه يكى از شما به طعامى دعوت شد، بايد اجابت كند. پس اگر روزه بود، بايد براى دعوت كننده دعا كند.
او در اين روايت، «فليصلّ» را اين گونه معنا كرده است: به بركت و خير براى او دعا كند.6
يكى از موارد استشهاد ملاصدرا به روايات بيان شأن نزول آيات است. مثلاً در ذيل آيه شريفه «و ضرب لنا مثلاً و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم» (يس /78) مىگويد:
«روايت شده است كه گروهى از كفار قريش درباره جهان پس از مرگ، سخن گفتند. يكى از آنها مى گفت: «آيا نمى بينيد كه محمدصلى الله عليه وآله وسلم مى گويد مردگان دوباره برانگيخته مى شوند؟ قسم به لات و عزى كه به سوى او مى روم و با او مخاصمه مى كنم.» سپس با استخوان پوسيده اى به سراغ پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم رفت و گفت: «اى محمد! آيا معتقدى كه خدا اين استخوان را بعد از پوسيدگى برمى گرداند؟» حضرت فرمود: «بله، و تو را هم بر مى گرداند و داخل جهنم مى كند سپس اين آيه نازل شد.»7
يكى از موارد تمسك ملاصدرا به روايات، بيان فضائل سورهها است. در فضيلت قرائت سوره حمد، روايت شده كه ثواب آن برابر با قرائت دو سوم قرآن است و يا شفاى هر دردى جز مرگ است و اگر سوره حمد، كسى را شفا نبخشد، با چيز ديگرى بهبود نمىيابد. ابن عباس مى گويد: جبرئيل به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم عرض كرد: «بشارت باد بر تو به دو نورى كه قبل از تو به كسى داده نشد. يكى فاتحة الكتاب است و ديگرى آخر سوره بقره».8
ملاصدرا، پس از ذكر اين روايات مى گويد:
«در اين اخبار (به خصوص حديث آخر)، اشاره هاى علمى، تعريفهاى سرى، رمزهاى معنوى و آگاهى هاى عرفانى، علاوه بر معارف عقلى و معنوى اين سوره ها وجود دارد كه فقط راسخان در علم و دين و سالكان راه كشف و يقين، قدر آن را مى شناسند و حقيقت معانى آن را در مى يابند، نه كسانى كه به عبارات تمسك مى جويند و همچون خفاش در تاريكى هاى اين استعارات در رفت و آمد هستند.9
او از روايات مربوط به فضائل سوره ها همچنين نتيجه مى گيرد كه آيات قرآن، از نظر محتوا نسبت به يكديگر، مراتب و فضيلت مخصوص به خود دارند.10
استفاده از احاديث معصومانعليهم السلام، بهترين وسيله براى فهم حقايق كلمات خداوند و فصل الخطاب نظريه هاى مختلف است و چون به سرچشمه زلال متصل هستند، تفسير آن ها دقيق ترين تفسيرهاست و انسان را از پوسته ظاهرى قرآن به مغز آن رهنمون مى گردد.11
در اين جا به ذكر دو نمونه از رواياتى مىپردازيم كه درصدد تفسير و يا تأويل آيات الهى است و ملاصدرا آن ها را نقل كرده است. او در مثال زدن خداوند به پشه، روايتى از امام صادقعليه السلام آورده كه خداوند به پشه مثال زد؛ زيرا با وجود حجم كوچكش، همه اعضاى بدن فيل را به اضافه دو عضو ديگر، در او قرار داده است. خداوند به اين وسيله، مؤمنان را از لطيف و عجيب بودن آفريده هايش آگاه مى كند.12
او در ذيل آيه «انا أنشأنا هن انشاء» (واقعه/35) روايتى آورده است كه دلالت مى كند كه مراد از اين آيه، پير زنانى هستند كه خداوند آنها را به خلقت ديگرى در مىآورد و هنگامى كه شوهرانشان به سراغشان مى آيند، آنها را بكر مىبينند.13
برخى روايات، گرچه به ظاهر درصدد تفسير آيات قرآن كريم نيستند؛ اما چون موضوعشان با آيات مورد نظر هماهنگى دارد، مى توان در تفسير قرآن و فهم بهتر آيات از آنها استفاده كرد. روش ملاصدرا در تفسير قرآن، اين است كه موضوع مورد بحث هر آيه اى را با روايات هم سياق با آن موضوع مى آورد تا جنبه هاى مختلف آن روشن شود؛ مثلاً در ذيل آيه مربوط به توبه حضرت آدمعليه السلام، 22 روايت در باره جنبه هاى مختلف توبه آورده و به تحليل و شرح بعضى از روايات پرداخته است، به گونه اى كه انگيزه كامل براى توبه گنهكار، حاصل مى شود.14
نمونه ديگر سخن او در ذيل آيه «واقيموا الصلاة و آتوا الزكاة واركعوا مع الراكعين» (بقره /43) است كه در باره فضيلت نماز و توجه داشتن به خدا در حال نماز، شانزده حديث از فريقين آورده و هفت حديث در باره كسانى كه زكات نمى پردازند، ذكر كرده است.15 و درباره «واركعوا مع الراكعين» پس از تطبيق دادن آن با نماز جماعت، روايتى را ذكر مى كند كه دلالت دارد بر اين كه ثواب نماز جماعت، 24 مرتبه بيشتر از نماز فرادا است.16
و باز در ذيل آيه «يطوف عليهم ولدان مخلدون» (واقعه /17) از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم روايتى نقل مى كند كه از آن حضرت درباره اطفال مشركان سئوال شد. حضرت فرمودند: «آن ها خدمتگزاران اهل بهشت هستند.» در نظر ملاصدرا، اين حديث، هم سياق با آيه مذكور است.17
قرآن، كتاب هدايت براى همه انسان هاست و منحصر به موقعيت زمانى و مكانى خاصى نيست و مفاهيم آن، براى همه زمان ها و مكان ها قابل انطباق است؛ اما مشاهده مى شود كه بعضى از آيات بر مورد خاص و يا شخص معينى منطبق شده است. براى مثال، خداوند در باره صفات متقين مى فرمايد: «الذين يؤمنون بالغيب...». (بقره /3) ملاصدرا از بعضى مفسّران نقل مى كند كه معناى ايمان به غيب، تصديق همه چيزهايى است كه خداوند، واجب، مستحب و يا مباح قرار داده است؛ سپس از ابن مسعود و گروهى از صحابيان ديگر نقل مى كند كه مراد، هر چيزى است كه علم آن از بندگان پنهان است. او همين نظريه را به دليل عموميتاش اولويت مى دهد. آن گاه يكى از مصاديق اين كلى را چيزى مىداند كه راويان شيعه روايت كردهاند كه مراد، زمان غيبت مهدى (عجلاللَّه تعالى فرجه الشريف) و وقت خروج اوست و به وسيله قرآن و روايات، بر منتظر بودن ايشان تأكيد شده است.18
بنابراين، ملاصدرا در ميان تفاسير مختلف، اولويت را به تفسيرى مى دهد كه عموميت بيشترى دارد. در اين تحليل، با پذيرش مصداق حديث، عموميت قرآن نيز حفظ شده است.
با ذكر موارد ياد شده مشخص مىشود كه مهمترين وجه امتياز تفسير ملاصدرا نسبت به برخى از تفاسير، اين است كه او در همه حال از روايات اهل بيتعليهم السلام استفاده كرده است؛ زيرا يارى گرفتن از حاملان علوم الهى، دقيق ترين راه براى فهم معارف الهى و كلام خداوند است.
ملاصدرا، عموماً در بحث هاى تفسيرى خود به رواياتى استناد مى كند كه يا نياز به توضيح و بيان اسرار آن دارد يا مؤيد مدعاى اوست و يا به نقد و بررسى محتواى آن پرداخته است. در اين قسمت به تبيين نمونه هايى از هر كدام بسنده مى شود:
مفهوم و محتواى برخى روايات، چنان واضح است كه نياز به توضيح و تفسير ندارد؛ اما برخى روايات بر اثر عمق محتوا بايد شرح داده شوند و حقايق و اسرارشان توسط اهلش كشف گردد.
1 - ملاصدرا در بيان معناى حديث «لاجبرو لاتفويض، بل أمربين الامرين»19 مى گويد:
«مراد اين نيست كه عبد، حالتى بين جبر و تفويض دارد؛ بلكه بدين معناست كه اختيار انسان، عين اضطرارش و جبرش، عين تفويض اوست. او در عين اختيار، مضطر است و در عين جبر، مختار است؛ چون براى هر چيزى صفتى است كه كمال دوم آن است.20
2 - در روايتى از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم آمده است: «انّ اشدّ الناس عذاباً يوم القيامة، عالم لم ينفعه اللَّه بعلمه»
«معذبترين مردم در روز قيامت، عالمى است كه خداوند به وسيله علمش، نفعى به او نرساند.21«
ملاصدرا در باره اين دسته از علماء مى نويسد: «سرّش اين است كه اين ها در شريفترين اشيا كه همان علم به خدا و احكامش است، به پستترين اشيا، همچون جاه و منزلت دنيوى، تفاخر به ثروت دنيا، اعتماد به زيورهاى دنيوى و جاودانه بودن در زمين متوسل شدهاند.»22
3 - در حديثى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايد:
«العلم علمان: علم الابدان و علم الأديان»23 «علم بر دو قسم است: علم به بدن ها و علم به دينها».
ملاصدرا در شرح اين روايت مى گويد:
«اين حديث، اشاره به اين دارد كه كمال انسان وابسته به اصلاح اين دو روح است؛ زيرا به وسيله شناخت طب و عمل به مقتضاى آن، روح كه ابتداى خلقتش از خاك است، سالم مى ماند و با شناخت علم الهى و دين ربانى، حال روحى كه امر الهى و بازگشت آن به سوى خداست، اصلاح مى شود. پس به وسيله اصلاح يكى از آن دو و تعديل آن، امر معاش دنيوى درست مى شود و با اصلاح ديگرى، امر معاد و آخرت آدمى درست مى شود. نزد افراد زيرك، احتياط در ترجيح سالم كردن معاد بر سالم كردن معاش و ترجيح عيش آخرت بر عيش دنياست.»24
4 - ملاصدرا در ذيل رواياتى كه در باره فضيلت و ثواب اذكارى همچون «سبحان اللَّه»، «الحمدللَّه» و «لااله الااللَّه» ذكر شده است، مىگويد:
«گمان نكنيد كه اين حسنات در مقابل حركت زبان به اين كلمات است، بدون اين كه معانىاش در قلب حاصل و احساس شود. سبحان اللَّه، كلمه اى است كه بر تقديس دلالت مى كند؛ لااله الا اللَّه كلمه اى است كه بر توحيد دلالت مى كند و الحمدللَّه، كلمه اى است كه بر شناخت نعمت خداوند واحد دلالت مى كند. بنابراين، حسنات در مقابل معارفى اسلامى مى باشد كه از انوار ايمان و يقين هستند.25
اين موارد، نمونه هايى از شرح و تفسير روايات بود و امثال اين ها در تفسير ملاصدرا به وفور دريافت مى شود.
آن چه به عنوان معارف دينى معرفى مى شود، زمانى ارزشمند است كه از سرچشمه زلال وحى نشأت گرفته باشد. به همين جهت، ملاصدرا كه خود نيز به همين نكته اعتقاد دارد، هر جا معارف بلند الهى را بيان مى كند، با تحليلى كه از آيات قرآن و روايات دارد، براى تأييد كلام خود از آنها يارى مى جويد. به عنوان نمونه موارد ذيل ذكر مى گردد:
1 - ملاصدرا در بيان فرق بين «اسلام» و «ايمان» مى گويد:
«اسلام، همان اقرار زبانى به وسيله شهادتين است و اين، غير از ايمان است و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، حكم به ايمان كسى نمى كرد، مگر اينكه حقيقتاً آن را دريابد.»26
او مؤيد اين مطلب را داستان حارثه انصارى ذكر مى كند كه وقتى ادعا كرد كه من حقيقتاً مؤمن هستم، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم سئوال كرد: «حقيقت ايمانت چيست؟». وى پاسخ داد: «اهل بهشت را مى بينم كه به ديدار يكديگر مى روند، و اهل آتش را مى بينم كه در نوبت ايستاده اند، و عرش پروردگارم را آشكار مى بينم» بعد از آن، پيامبر ايمان او را تأييد كرد و به او فرمود: ملازم آن باش.27
بعد از اين نتيجه مى گيرد كه اگر كسى به آخرت اقرار كند، چشم بصيرت او باز مى شود و روز آخرت را به گونه اى مشاهده مى كند كه گويى الآن برپاست.28
2 - صدرالمتألهين، «تقوى» را به معناى دورى جستن از زيادى هاى حلال مى داند، با اين شرح كه «تقوى»، يعنى دورى جستن از آنچه كه موجب ترس ضرر در دين شود.
آن چه موجب ترس ضرر در دين شود، دو قسم است: يكى حرام خالص و ديگرى، زيادى هاى حلال. پس، كسى كه مى خواهد در امر دينش ايمن باشد، بايد از زيادى هاى حلال بپرهيز تا در حرام واقعى نيفتد.29
او جهت تأييد مطلب خود، به حديث مشهورى از رسول خدا استناد مى كند كه فرموده: «انما سمّى المتقون المتقين لتركهم ما لا بأس به حذراً عما به بأس»:30 «پرهيزكاران را متقى مى نامند؛ زيرا آنچه را كه گناه هم ندارد، ترك مى كنند تا از گناه برحذر باشند.»
3 - ملاصدرا، مردم را به سه دسته تقسيم مى كند: دسته اول، اهل دنيا؛ مانند چهارپايان كه اهل حس هستند. دسته دوم، اهل آخرت كه صالحان و اهل اعتقاد از روى اعتقاد ظنى و خيالى هستند. دسته سوم نيز عارفان به خدا، ملائكه، كتاب، پيامبران خدا و روز قيامت هستند.31
او اين حديث را مؤيد خود قرار داده است كه مى فرمايد:
«الدنيا حرام على أهل الآخرة، و الآخرة حرام على اهل الدنيا، هما حرامان على اهل اللَّه تعالى».32
اينها نمونههايى از تأييد روايى بود كه ملاصدرا براى كلام خويش آورده است تا نشان دهد هر كلامى، زمانى ارزش ارائه مى يابد كه مورد تأييد معصومانعليهم السلام قرار گيرد.
مهم ترين ابزارهاى تحقيق در معارف دينى، آيات قرآن و احاديث معصومانعليهم السلام هستند. محقق علوم دينى، معمولا از اين دو وسيله براى اثبات مدعاى خود استفاده مى كند. حال اگر كسى نخواهد نظريه محققى را نقد كند، اگر مورد استدلال به آيه قرآن باشد، مى تواند در دلالت آيه براى مدعايش خدشه كرد، و اگر روايت باشد، از سه راه مى توان نظريه وى را نقد كرد:
اول: اشكال در سند روايت؛ دوم: اشكال در دلالت روايت براى اثبات مدعا؛ سوم: ارائه روايات و آيات مكمل با آن و جمع آن ها با يكديگر به گونه اى كه موجب خدشه در استدلال براى مدعاى طرف مقابل شود.33
ملاصدرا در مواردى كه مى خواهد نظريه ديگران را نقد كند، از اين سه روش استفاده مىكند. اكنون نمونه هايى از سه موارد مذكور:
بحثى مطرح شده است كه: آيا انبيا بالاترند يا ملائكه؟ آنها كه مى گويند انبيا بالاترند، ده دليل براى ادعاى خود آورده اند. ملاصدرا بعد از بيان هر دليلى، پاسخ آن را ذكر كرده است. دليل نهم و دهم آنها، روايت است. در دليل نهم، روايتى در باره شب معراج آمده است كه:
«ان جبرئيل أخذ بركاب محمد، حتى أركبه البراق ليلة المعراج، و لما وصل الى بعض المقامات تخلف منه جبرئيل و قال: لو دنوت أنملة لاحترقت.»34
«در شب معراج، جبرئيل در ركاب حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم بود تا او را سوار بر براق كرد، وقتى به يكى از مراحل رسيد، جبرئيل در آن جا باقى ماند و گفت: اگر به اندازه سر انگشتى نزديك مى شدم، آتش مى گرفتم.»
در دليل دهم نيز اين روايت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نقل شده كه: «قال: ان لى وزيرين فى السماء و أشار الى جبرئيل و ميكائيل» «فرمود: من دو وزير در آسمان دارم و به جبرئيل و ميكائيل اشاره كرد.»35
ملاصدرا، درباره روايت اول مى گويد: پاسخ داده شده كه اين، خبر واحد است. درباره دليل دوم نيز مى گويد: پاسخ داده شده كه ثبوت اين حديث و صحت آن، منع شده است.36
بنابراين، او در سند اين دو حديث خدشه وارد كرده است.
ممكن است كسى براى مدعاى خود، رواياتى بياورد كه از نظر سند، مشكلى نداشته باشند؛ اما دلالت آنها بر مدعا، قابل خدشه باشد. يكى از نمونه هاى مربوط به اين موضوع كه ملاصدرا از آن بحث كرده، اين است كه برخى، علم كلام را بدعت مى شمارند و براى اين مدعا به سه روايت تمسك جسته اند:
1. «تفكّروا فى الخلق و لاتفكّروا فى الخالق»37 «درباره خلق، تفكّر كنيد و در باره خالق، تفكّر نكنيد.»
2. «عليكم بدين العجائز»38 «بر شما باد به دين و روش پيرزنان.»
3. «اذا ذكر القدر فأمسكوا»39: «وقتى از قدر صحبت مى شود، دست نگه داريد.»
با توجه به اين روايات، چون در علم كلام در باره خالق سخن گفته مى شود و از مسائلى همچون قضا و قدر بحث مى شود، بايد از آن دورى جست؛ اما ملاصدرا به اين روايات پاسخ مى دهد و در باره حديث اول مى گويد كه در اين جا امر به تفكّر در خلق شده است تا به وسيله آن به شناخت خالق برسيم. پس اين روايت به سود ماست، نه به ضرر ما. اما حديث دوم، به تعبير ملاصدرا مرادش اين است كه در همه جا كارها را به خدا تفويض كنيم و به او اعتماد داشته باشيم. در باره حديث سوم هم مى گويد: استدلال به آن ضعيف است؛ زيرا نهى از يك موضوع جزئى، دلالت بر اين كه از همه مسائل نهى شده باشد نمى كند؛ همچنين امر به امساك، غير از نهى از نظر و تدبّر است.40
يكى از مواردى كه ملاصدرا به نقد و بررسى روايات پرداخته، اين است كه عده اى با مشاهده يكى دو عبارت در باره موضوعى، اظهار نظر نموده و نظر حقيقى ارائه مى كنند. به عنوان نمونه، در روايت: «من قال لااله الا اللَّه، دخل الجنة»،41 «كسى كه لااله الااللَّه بگويد، داخل بهشت مىشود.» برخى با توجه به اين روايت گفته اند كه اقرار به كلمه توحيد، مانع وارد شدن به جهنم است. ملاصدرا در جواب اين عده مى گويد:
«تمسك به اين روايت براى مدعايشان ضعيف است؛ زيرا اين حديث، خلود در آتش را نفى مى كند، نه دخول در آتش را. تنها ايمان قوى مانع دخول در آتش است. بنابراين، روايات در شناخت معارف دينى مى توانند مكمل هم باشند و معناى دقيق ترى را ارائه دهند».42
قبلاً گفته شد كه از نظر ملاصدرا، تنها راه رسيدن به علوم حقيقى و حقايق ايمانى، قرآن و روايات است. در مرحله عمل نيز استناد فراوان او به كلام معصومانعليهم السلام روشن شد. اكنون به ذكر نكاتى در باره نظر آن حكيم فرزانه نسبت به روايات و چگونگى برخورد وى با آنها مى پردازيم.
الف. از ويژگى هاى ملاصدرا در برخورد با آيات و روايات، اين است كه اعتقاد دارد مقتضاى دين و ديانت اين است كه مسلمان، آيات و روايات را تنها به همان صورت و هيئتى كه آمده است، معنا كند و بايد به همان ظاهرى كه از طرف پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و ائمهعليهم السلام و ديگر بزرگان دينى رسيده، اكتفا كرد.43
با همين ويژگى و اعتقاد، در ذيل آيه «سبح للَّه ما فى السماوات والارض» (حديد /1) آيات هم سياق را مى آورد و سپس مى گويد:
«داستان تسبيح گفتن سنگريزه در دست پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و شنيدن و شنواندن آن، امر مشهورى است و راويان، آن را ذكر كرده اند و در نزد اكثر مردم، مورد تصديق است. همچنين اين مسأله با روايت ابن مسعود تأييد مى شود كه گفت: «با رسول خدا به اطراف مكه رفتيم. هيچ سنگ و درختى با پيامبر خدا رو به رو نمى شد، مگر اين كه مى گفت: السلام عليك يا رسول اللَّه! و امثال اين ماجرا در روايات، بسيار است... بنابراين، براى عدول از ظاهر اين رواياتى كه در نزد صاحبان كشف و شهود و صاحبان ايمان و تسليم مقبول است، وجهى وجود ندارد.»44
ب. ملاك پذيرش روايت: از برخى نوشته هاى صدرالمتألهين دو مورد از ملاك هاى پذيرش روايت به دست مى آيد:
اول: درستى محتواى حديث: اهل حديث، ميزان صحت و ضعف روايات را در ثقه و يا ضعيف بودن راوى مى دانند؛ اما از نظر ملاصدرا، ملاك محتواى آن است كه اگر مورد تأييد اهل كشف باشد، پذيرفته مى شود، هر چند سند آن ضعيف باشد. لذا، هنگام بيان يكى از روايات مىگويد:
«در حديثى كه در نزد اهل كشف صحيح است - هر چند كه در نزد اهل حديث به سبب ضعف راوى، طريق آن ثابت نشده است - پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم فرموده: اگر در سخنانتان زياده گويى نبود و قلبهاىتان به چيزى آلوده نشده بود، هر چه من مىديدم شما مىديديد و هر چه مى شنيدم، شما هم مى شنيديد.45
دوم: صحت سند و عدم مانع عقلى براى پذيرش: از نظر ملاصدرا اگر تعداد منقول از راه صحيح به حدى باشد كه موجب اطمينان شود، اگر محتواى آن مخالف عقل نباشد، آن روايت پذيرفته مى شود. مثلا او به وسيله روايات صحيح و قوى السند كه از راه درست از ائمهعليهم السلام رسيده و يا از بزرگان از اهل بيت نقل كرده اند، حق بودن «رجعت» را مى پذيرد و مىگويد: عقل نيز «رجعت» را منع نمى كند؛ زيرا زنده شدن مردگان به اذن الهى، به دست پيامبرانى همچون عيسى و شمعونعليهما السلام واقع شده است.46
ج. روايات بدون مدرك: يكى از نكات مورد توجه در مشرب تفسيرى ملاصدرا اين است كه در بسيارى موارد مشاهده مى شود كه او براى تأييد مطلب خود به جملاتى به عنوان روايت استشهاد كرده است كه در هيچ يك از كتب روايى فريقين يافت نمى شود. بعضى از اين موارد به عنوان حديث قدسى يا حديث معصومانعليهم السلام معرفى شده است و اين در حالى است كه بعضاً حديث نيستند و فقط بر سر زبان ها به عنوان حديث مشهور و معروف شده اند. به عنوان نمونه:
1. «لولاك لما خلقت الافلاك»47: اگر تو نبودى، فلك ها را نمى آفريدم».
2. «أنين المذنبين أحب الىّ من زجل المسبّحين»48: «ناله گنهكاران در نزد من از صداى تسبيح تسبيح كنندگان، محبوبتر است».
3. «قلب المؤمن عزّ لى»49: «قلب مؤمن براى من عزيز است.»
صدرالمتألهين، همه اين موارد را در تفسير خود نقل نموده، در حالى كه در كتب روايى اثرى از آن ها ديده نمى شود.
اين توضيح لازم است كه ممكن است آنچه به عنوان حديث قدسى ذكر شده، جملاتى باشد كه در كتب عرفا آمده و پس از مدتى به عنوان حديث منقول از معصومانعليهم السلام مشهور شده است. بعضى از اين موارد نيز ممكن است جملاتى باشند كه از مجموع چند حديث، اصطياد شدهاند؛ گرچه با آن الفاظ، حديثى نداشته باشيم. بعضى ديگر نيز به دليل عدم دسترسى به منابع دست اول، از كتب غير معتبر اخذ شده اند و ملاصدرا به سبب درستى و استوارى محتوايشان به صدور آنها از معصومانعليهم السلام مطمئن شده و آنها را نقل كرده است.
با توجه به آن چه ذكر گرديد، به خوبى اهتمام و توجه ملاصدرا به عنوان مفسّرى گران قدر به احاديث و ذكر آنها در خلال تفسير آيات قرآنى، روشن مى گردد. به طور كلى، موارد كاربرد احاديث در تفسير ملاصدرا را مى توان چنين برشمرد:
1. استناد به روايات براى تفسير آيات قرآنى.
2. مواردى كه ملاصدرا، روايات داراى توضيح و اسرار معنايى را ذكر مى نمايد.
3. رواياتى كه با بيان آنها در باره محتوا و معانى شان مى پردازند.
1. ر.ك: صدرالمتألهين شيرازى، تفسير القرآن الكريم، تصحيح محمد خواجوى، قم، انتشارات بيدار، 1363 ه. ش، 176/7.
2. همان، /155.
3. همان، 59/5.
4. همان، 10/7.
5. ترمذى، محمد بن عيسى، سنن الترمذى، تحقيق احمد محمد شاكر، بيروت، دارالكتب العلمية، بى تا، 150/3.
6. ملاصدرا؛ تفسير القرآن الكريم، 271/1.
7. همان، 404/5.
8. نورى، ميرزا حسين؛ مستدرك الوسائل، الطبعة الثانية، بيروت، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408 ه . ق ، 33/4.
9. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 168/1.
10. همان، 19/4.
11. ر.ك: مجله تخصصى علوم حديث، سال چهارم، شماره سوم، /43 - 47.
12. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 208/2؛ طبرسى، امين الاسلام، تفسير مجمع البيان، 67/1.
13. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 54/7؛ حويزى، عبد على بن جمعه، تفسير نورالثقلين، 219/5.
14. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 134-148/3.
15. همان، 245 - 253/3.
16. همان، /255؛ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، 285/8.
17. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 30/7؛ حويزى، عبد على بن جمعه، تفسير نورالثقلين، 212/5.
18. ملاصدرا، همان، 268/1؛ حويزى، همان، 32/1.
19. كلينى، محمد بن يعقوب؛ الكافى فى الأصول، 160/1، چاپ چهارم، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1365 ه . ش، 160/1.
20. ملاصدرا، همان، 163/2.
21. متقى الهندى، على، كنزالعمال، بيروت، مؤسسة الرسالة، بى تا، 208/10.
22. ملاصدرا، همان، 210/6.
23. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، تحقيق استاد على اكبر غفارى صفت، تهران، المكتبة الاسلامية، 1386 ه.ق، 220/1.
24. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 57-58/6.
25. همان، 387/3.
26. همان، 79/2.
27. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 174/7.
28. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 207/5.
29. همان، 54/2.
30. نورى، حسين، مستدرك الوسائل، 267/11.
31. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 102/4.
32. ابن ابى جمهور، عوالى اللئالى، قم، چاپخانه سيدالشهداء، 1403 ه.ق، 119/4.
33. ر.ك:مجله تخصصى علوم حديث، سال چهارم، شماره سوم، /57 - 60.
34. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 382/18.
35. متقى المهندى، على، كنزالعمال، 563/11.
36. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 54/3.
37. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 348/54.
38. همان، 135/69.
39. همان، 277/55.
40. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 82/2.
41. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 13/3.
42. ملاصدرا، همان، 326-327/3.
43. همان، 166/6.
44. ملاصدرا، تفسيرالقرآن الكريم، 147/6.
45. ملاصدرا، مفاتيح الغيب، مقدمه و تصحيح محمد خواجوى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1362 ه.ش، /12.
46. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 91/5.
47. همان، 133/4 و 155/6.
48. همان، 55/3 و 94/6.
49. همان، 155/7.